کرونا یا اردوگاه های کار اجباری

کرونا یا اردوگاه های کار اجباری
دردها، رنج ها، غصه ها، مشکلات، سختی ها و همه و همه جزئی از زندگی هستند، همانطور که شادی، لبخند، عشق، آرامش، جزئی از زندگی ما هستند.

 

 

در دورانی به سر می بریم که جهان از ویروسی دهشناک در رنج است، انسان های زیادی به خاطر ابتلا به این ویروس از میان ما رفتند، این واقعا ناراحت کننده است. افراد زیادی به خاطر وجود این بیماری دچار افسردگی و ناامیدی شدند. ترس و وحشت از مرگ در هر سنی و با هر موقعیت و شغلی خود را به شدت نمایان کرده است.

 

کرونا

کرونا

 

من هم گاهی در این فکر فرو میرم که ممکنه امروز اخرین روز زندگی من باشه، اما امروز وقتی به این فکر افتادم ناخودآگاه کتاب انسان در جست و جوی معنا توی ذهنم اومد. نمی دونم این کتاب رو خوندید یا نه، اگر نخوندین به شدت بهتون توصیه میکنم که حتما این کتاب رو مطالعه کنید.

 

انسان در جستجوی معنا

انسان در جستجوی معنا

 

نویسنده کتاب دکتر ویکتور فرانکل در این کتاب از شرایط سخت دوران زندانی خودش در اردوگاه کار اجباری میگن. خودم و مردم رو جای ایشون تصور کردم، مردمی که الان درگیر ویروس کرونا هستند. به نظرتون اگر در اون شرایط بودیم، حالمون چطور بود؟

 

اردوگاه کار اجباری، کوره های آدم سوزی، کارهای سخت و طاقت فرسا، به نظرم داشتن امید در اون شرایط خیلی خیلی کار دشواری بوده، طوری که به گفته ی دکتر فرانکل، فکر خودکشی از ذهن همه ی آنها گذشته بود، هیچ کس حتی ذره ای اطمینان نداشت که شانس زنده ماندن داشته باشد.

 

اردوگاه کار اجباری

اردوگاه کار اجباری

 

عزیزان من نمیخوام اینطور بهتون آرامش بدم یا مجابتون کنم که شرایط ما خیلی بهتره یا کلا مقایسه کنم، چون اصلا قابل مقایسه نیست و لزومی هم برای مقایسه نیست، چون شرایط برای همه متفاوت قلمداد میشه، فقط لطفا کمی در موردش فکر کنید همین.

 

من تنها از یک چیز می ترسم و آن اینکه شایستگی رنج هایم را نداشته باشم (داستایوفسکی)
با خوندن این جمله واقعا کمرم شکست. یکبار دیگه بخونید:
من تنها از یک چیز می ترسم و آن اینکه شایستگی رنج هایم را نداشته باشم.

 

نوع پذیرش رنج و تحمل آن ها حکایت از یک عظمت درونی دارد. زندگی فعال به بشر فرصت می دهد تا در کارهای خلاقانه به ارزش ها پی ببرد، زندگی غیرفعال تفریحی فرصتی است برای دست یافتن به کمال در تجربه ی زیبایی، هنر یا طبیعت. اما در آن زندگی که نه فعال است و نه غیرفعال و امکان رفتار اخلاقی والاتری را به ما می دهد نیز هدفی نهفته است.

 

کسی که هدفی در آینده نمی بیند، ناچار تسلیم واپس نگری می شود و اندیشه های گذشته را نشخوار می کند که همین باعث سقوط او می شود.

 

کسانی که به رابطه ی نزدیک بین وضع روحی انسان با جرئت و امید و بی جرئتی و ناامیدی، و درجه ی ایمنی از بیماری واقفند، خوب آگاهند که دست شستن از جرئت و امید می تواند تاثیری کشنده داشته باشد.
به قول نیچه: آنچه موجب مرگ من نشود، مرا نیروند تر می سازد.

 

دکتر فرانکل در قسمتی از کتاب خطاب به زندانیان اینطور بیان می کند:
راجع به آینده سخن گفتم. گفتم در نظر هر شخص بی طرفی، آینده بسیار تاریک به نظر می رسد. بر این عقیده بودم که هر یک از ما می توانست حدس بزند شانس زنده ماندنش چقدر کم است. با این حال هیچ خیالی ندارم که خود را به نوامیدی بسپارم، زیرا هیچ کس نمی داند در آینده و حتی یک ساعت بعد چه روی می دهد، و مگر نه اینکه یک سیب را که به آسمان بیندازی به زمین نرسیده هزار چرخ می خورد؟
زندگی بشر در هر شرایطی نمی تواند بی معنا باشد.
بشر موجودی است که می تواند به همه چیز عادت کند. (داستایوفسکی)

همچنین بخوانید رهایی از زندان ذهن

ψ مهناز نیکو – روانشناس https://instagram.com/mahnaznikoo.ir

۱۴۰۰/۰۵/۲۰
ورود به پیک ششم ویروس کرونا

سوال خود را مطرح کنید :


پاسخی بگذارید