مرگ و ناهنجاری روانی

اتو رنک 〈روانکار〉 می گوید روان نژند 〈یک نوع اختلال روانی〉 کسی است که:
وام 〈زندگی〉 را نمی پذیرد تا مجبور به پرداخت بدهی 〈مرگ〉 نشود.

 

 

باور به استثنا بودن 〈آسیب پذیر نبودن، خودبسندگی و خود کفایی〉 و همینطور باور به وجود نجات دهنده ای غایی می تواند سازگاریافته باشد اما اگر چنان بیش از اندازه استفاده شوند و در مورد آن ها غلو و تحریف استفاده شود و باعث شوند که اضطراب به وجود آید، در این صورت فرد مجبور می شود به سمت راه های افراطی برود تا خودش را حفظ کند، اینجاست که ناهنجاری های روانی به شکل های مختلف نمایان می شود.

 

 

در مورد استثنا بودن تولستوی از زبان ایوان ایلیچ می گوید:
در اعماق وجودش می دانست که رو به مرگ است، نه اینکه با این فکر خو نگرفته باشد، بلکه خیلی ساده آن را در نمی یافت یا نمی توانست دریابد.

 

ما انسانیم، انسان ها فانی اند، پس ما فانی هستیم.
همه ی ما می دانیم که در اصل وجود تفاوتی با دیگران نداریم، اما گاهی در اعماق وجود معتقدیم که مرگ و مردن برای دیگران است و به سراغ ما نمی آید و یا آمدنش را انکار می کنیم.

 

بیشتر افراد حتی ذره ای به آمدنش فکر نکرده اند یا آمدنش را انکار می کنند. که دلیل اصلی انکار و فکر نکردن به مرگ به خاطر ترس از آن است.

 

 

وقتی فردی به بیماری خطرناکی مثل سرطان مبتلا می شود، معمولا اولین واکنشش انکار است. این انکار تلاشی برای مقابله با اضطراب ناشی از خطری که زندگی را تهدید می کند، است.
به محض اینکه فرد واقعا دریابد 〈خدای من، راستی راستی دارم می میرم〉 و متوجه شود که زندگی با او همان قدر خشن تا می کند که با دیگران، احساس گم گشتگی تمام وجودش را فرا می گیرد.

 

اعتقاد به استثنا بودن اجازه می دهد با دردی که همراهمان است، تاب بیاوریم. تنهایی، آگاهی از ناچیزی مان در برابر ابهت دنیای بیرون، بی کفایتی والدینمان، وابسته بودنمان، کارکردهای جسم و مهمتر از همه آگاهی از مرگ.
این اعتقاد به استثنا بودن، شجاعت ما را افزایش می دهد و این قدرت هرچه بیشتر شود ترس از مرگ بیشتر تسکین می یابد.

 

 

انسان در تمام طول عمر میان ترس از زندگی و ترس از مرگ قرار دارد. دو ترسی که در دو جهت مخالف یکدیگر قرار دارند.

 

اضطراب زندگی یعنی ترس از پیش روی، ترس از فردیت یابی، اضطراب زندگی بهایی است که فرد برای قد راست کردن در برابر طبیعت می پردازد.
اضطراب مرگ یعنی ترس از انقراض، نداشتن فردیت و حل شدن در کل است و اضطراب مرگ هزینه ای است که برای هم آمیزی و یکی شدن می پردازیم.

 

مرگ به یادمان می آورد که زندگی را نمی توان به تعویق انداخت و اینکه هنوز زمان برای زندگی کردن باقی است. بنابراین تا زمانی که زنده ایم می توان زندگی را تغییر داد.

 

اگر می خواهید چگونه زیستن را بیاموزید، درباره ی مرگ بیندیشید. با یادآوری مرگ، باید به مرتبه ی قدردانی از موهبت های زندگی برویم.
اگرچه نفس مرگ نابود کننده است اما اندیشه ی مرگ نجات بخش است

 

 

ψ مهناز نیکو – روانشناس https://instagram.com/mahnaznikoo.ir
روان درمانگر – درمانگر فردی https://mahnaznikoo.ir/

سوال خود را مطرح کنید :


پاسخی بگذارید